جدول جو
جدول جو

معنی چالش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چالش کردن
(اَ کَ دَ)
جدال کردن. نبرد کردن. هم آورد جنگ طلبیدن. برای پیروزی در جنگ یا امری دیگر تلاش و کوشش کردن:
بیا تا در این شیوه چالش کنیم
سر خصم را سنگ بالش کنیم.
سعدی.
، کشتی گرفتن. مصارعت کردن. کوشیدن برای غلبه کردن بر حریف در کشتی
لغت نامه دهخدا
چالش کردن
نبرد کردن، جدال کردن، هماورد جنگ طلبیدن
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چالش کردن
للتّحدّي
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
چالش کردن
Challenge, Defy
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
چالش کردن
défier
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چالش کردن
sfidare
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
چالش کردن
бросать вызов , бросать вызов
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
چالش کردن
herausfordern
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
چالش کردن
кидати виклик
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
چالش کردن
wyzwać, wyzywać
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
چالش کردن
挑战
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
چالش کردن
desafiar
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
چالش کردن
uitdagen
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
چالش کردن
desafiar
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
چالش کردن
ท้าทาย , ท้าทาย
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
چالش کردن
چیلنج دینا , چیلنج کرنا
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
چالش کردن
চ্যালেঞ্জ করা , চ্যালেঞ্জ করা
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
چالش کردن
kualika, kuhamasisha
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
چالش کردن
meydan okumak
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
چالش کردن
挑戦する
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
چالش کردن
לאתגר , לאתגר
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
چالش کردن
चुनौती देना , चुनौती देना
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
چالش کردن
menantang
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
چالش کردن
도전하다
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
گود کردن، دفن کردن چیزی در زیر خاک
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حِ وَ دَ)
چاله کردن. گودال کردن. گود گردن. گود کردن زمین و مانند آن، دفن کردن. بخاک سپردن. در زیر خاک نهفتن چیزی را، چنانکه گردویی را برای روئیدن یا لاشه مرده ای را برای پراکنده نشدن بوی گند آن. جسد آدمی را در گور نهادن. در زیر خاک کردن
لغت نامه دهخدا
(طَ خوَرْ / خُرْ)
نالیدن. آه و فغان و فریاد کردن. (از ناظم الاطباء) ، شکوه و شکایت کردن. گله کردن:
یوسف از گرگ چون کند نالش
که به چاهش برادر اندازد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چماله کردن
تصویر چماله کردن
در هم مالیدن چیزهایی از قبیل پارچه، لباس، کاغذ و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازش کردن
تصویر سازش کردن
با کسی صلح کردن، مساهله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
گود کردن عمیق کردن، چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالش کردن
تصویر نالش کردن
شکوه و شکایت کردن، گله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خطا و گناه کسی را باز گو کردن (نزد حاکم داروغه و دیگران)، شکایت از عمل کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
((کَ دَ))
گودال درست کردن، زیر خاک کردن، دفن کردن
فرهنگ فارسی معین
دفن کردن، مدفون کردن
متضاد: نبش کردن، زیر خاک پنهان کردن، کندن، حفر کردن
متضاد: پر کردن، گود کردن، گودال کندن، لانه ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد